آه شب
كاشكى آه شب اثر مىداشت شب تنهايىام، سحر مىداشت كاش تا شهر آرزو، يك چند مرغ جان رخصت سفر مىداشت قفسم را، به جانب صحرا
شاعر: محمّد آزادگان «واصل»
كاشكى آه شب اثر مىداشت
شب تنهايىام، سحر مىداشت
كاش تا شهر آرزو، يك چند
مرغ جان رخصت سفر مىداشت
قفسم را، به جانب صحرا
روزنى بود، يا كه در مىداشت
سوختم، ز انفعال بى ثمرى!
اين شجر كاش بار و بر مىداشت
جان ز هجران به لب رسيد، اى كاش!
يار از چهره پرده برمىداشت
نقد جانى كه بود، آورديم
با يكى جلوه، كاش برمىداشت!
كاش بر اين بضاعت مزجات
يوسف مصر جان، نظر مىداشت
«واصل» از بهر دوست مىافشاند
جان و دل، صدهزار اگر مىداشت
بوى گل خيزد از گِلَش، كه به دل
مهر موعود منتظر مىداشت
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}